سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.::پایگاه اطلاع رسانی"هیئت زینبیون"محفل بسیجیان و رهروان شهدا::.

*****کیست منکر محبّت حضرت فاطمه الزهرا(س)؟؟*****
اول که این مطلب را می خواستم بنویسم، دست و دلم کار نمی کرد چون پیش خودم می گفتم شاید این نوشتن من بیهوده باشد و مورد توجه قرار نگیرد. عشقی که به حضرت فاطمه داشتم و علاقه ای که به مرحوم سید حسین(با ایشان در طول داستان آشنا می شوید) داشتم و از طرفی منکران شرکت در مجالسی که امروز شاید مورد هجمه های زیادی است البته ما مخالف فرمایشات مقام معظم رهبری نیستیم ولی بعضی مقرضان پا را فراتر از این ها گذاشته اند و اصلا مخالف مجالس عزاداری های اهل بیت به هر نوعی هستند؛ مرا امیدوار به نوشتن این مطلب کرد؛ مطلبی که کسی نقل نکرده است و برای من اتفاق افتاده است لذا از شما تقاضا دارم با دقت مطالعه بفرمایید که جای ابهامی نماند:

بنده در شهرستان دوستی داشتم به نام سیدحسین پاک نظر که هم سن من بود 5/17 سال داشت. روزی که به شهرستانمان رفتم و متوجه شدم که به رحمت خدا رفته است. آن موقع که من به شهرستان آمده بودم 3 شبِ جمعه از فوت او می گذشت؛ در شهر ما رسم است که پس از گذشت 3 شبِ جمعه اصطلاحاً سه شبْ جمعه می گیرند. سیدحسن از بچه های پاک و مخلص بود. در هیئت در مراسم هفتگی و ایام الله محرم خصوصا ایام فاطمیه خیلی فعال بود لذا بعد از فوتشان ایشان را خادم الزهرا نامیدند. ایشان کسی بود که در مراسم فاطمیه به خاطر علاقه ی بسیار شدید به مادرشان حضرت فاطمه(س) شدیداً عزاداری می کردند و عزادرای او همیشه با جزع (( عزادری قلبی و نه از روی ریا)) بود. بعضی مواقع دوستانش نقل می کنند که ما می دیدیم در گوشه ای از مجلس نشسته و به روضه ی مادرش فاطمه ی زهرا گوش می دهد و شدیداً گریه می کند و خودش را می زند به طوری که کسی او را به راحتی نمی تواند پیدا کند. هرچقدر از اخلاق او بگویم کم گفته ام آنقدر که اخلاقش همه واقعاً را شیفته ی خود کرده بود.آن شب قرار بود برایش مراسم بگیرند با حضور مداح کشوری حاج اسلام میرزایی

هیئت شدیداً شلوغ بود و بیشتر بچه های هیئت را می دیدم تا مردم دیگر. کم کم مجلس شلوغ می شود به طوری که داخل جا نبود و بعضی ها سر پله ها و خیلی ها هم بیرون از حسینیه. از چهره ی دوستانش می شد بفهمی که هنوز سیدحسین را فراموش نکرده اند و هنوز ناراحت اند.

قبل از ورود به مجلس در خانه ای با حاج ا.م بودیم مشغول صحبت درباره ی برنامه ها بودیم که یکی از اقوام بنده که از مسئولین هیئت بود ((حاج علی)) راجع به چگونگی فوت او و اتفاقات بعد از او صحبت کرد. حاج علی گفت که سید حسین قبل از فوت به زیارت امام رضا رفته بود یک روز بعد از برگشت در جاده ای با موتورش در حال حرکت بوده که ماشینی با او تصادف می کند و او را از سینه و صورت و پهلو مجروح می کند و به رحمت خدا می رود. روزی که او در بیمارستان به رحمت خدا می رود، برای سه نفر از دوستانش که یکی حاج علی باشد اس ام اسی از طرف سید حسین می آید، که بعد از خواندن آن تعجب می کنند که متن آن این است: سلام به بچه ها سلام برسون من که جام راحته، فقط هیئت نجاتم داد.

حاج علی و آن دو نفر از دوستانش پیگیر می شوند که چه کسی این پیام را داده است اول با خانواده اش تماس می گیرند و هیچ کدام از خانواده ی او اصلا نمی دانستند گوشی سید حسین کجاست. بعدا متوجه می شوند که گوشی او خراب شده است و در جیب کاپشن اوست بعد به مخابرات می روند و لیست تمام پیامک ها و حتی تماس ها را می گیرند و متوجه می شوند که اصلا بعد از تصادف نه تماسی ثبت شده است و نه پیامکی ثبت شده. اتفاق دیگری که می افتد در روز تشییع اوست؛ در روز تشییع هیچ کس باور نمی کرد ششصد نفر شرکت کنند به طوری که به جای اینکه او را در قبر شماره 9 دفن کنند او را در قبر شماره 8 دفن می کنند؛ شاید دلیل آن این بود که از زیارت امام هشتم آمده بودند.و بماند که خیلی ها خواب او را دیده بودند که جایش راحت است ولی چون خواب ممکن است مورد شبهه قرار بگیرد، لذا بیان نمی کنم.

کلام آخر: آنقدر به مادرش فاطمه ی زهرا(س) علاقه مند بود که واقعا من درشگفتم؛ او مثل جد بزرگوارش از سینه و صورت آسیب دید و بعد از برگشت از مشهد به جای قبر شماره 9 در قبر شماره 8 دفن شد و بعد هم پیامکی آمده بود برای سه نفر از دوستانش که نوشته بود فقط هیئت نجاتم داد چه بودند؟ آیا این ها به غیر از اثرات عشق و علاقه اش به فاطمه زهرا(س) است که او را اینقدر محبوب و عزیز در این دنیا و در آن دنیا قرار داده است؟

 
 


در پایان از شما خواننده ی عزیز که وقت خود را برای خواندن این مطلب گذاردید کمال تشکر را دارم در ضمن برای اینکه سوء تفاهم و مسئله ای پیش نیاید  اسم خودم(م.م، نویسنده) را ننوشتم. اگر اطلاعات بیشتری می خواهید در خدمت شما هستم می توانید با ایمیل ما heiat_zeinabio@yahoo.com یا از قسمت نظرات شماره تماس خود را وارد کنید تا بنده با شما تماس بگیرم.با تشکر




نوشته شده در تاریخ شنبه 87 مهر 6 توسط هیــئت زیـــنبیون

قالب وبلاگ