بزم عشّـاق بلا را، شمـع روشـن زینب است
گـوهر دریـای دانش ، مـیوة فضل و ادب پـرتو علم لـدن ، در دارالایـمن زینب است
قهـرمـان کـربـلا ، آزادة دشـمن شـکن نزد سیلاب ستم ، چون سدّ آهن زینب است
دشمن ازگفت رسایش شد سرافکن زینبست
آنکه درقصرستمگربا شجاعت خطبه خواند زآن فصاحت شد بلند فریاداحسن زینب است
با بیـانی آتشین ، در کـاخ و کانون سـتم زد بساط کفرو شرک و کینه بر هم زینب است
آنکه درغربت شکستی پشت دشمن زینبست
ندیدم کـربلا چشم حق بین بر جمال ذات ذالمن زینب است
آنکه اهداف شهیدان ، هر کـجا دارد بلب می زند بر فـرق ظالم ،تیـغ گفتن زینب است
حـامل پیغام در خـون خفـتگان راه حق در میان کاخ ظلم و، کوی و بـرزن زینب است
زیـنت دوش پــدر ، پـروردة مـهـد ولا دختر حـورای انـسی ، اسـوة زن زینب است
در مصـائب آیت و آئیـنة صـبر جـمـیل صبر مولی را به حق ، تصویر متقن زینب است
همره و یار ولایت ، شمـع سوزان حسین با برادر آنکه جانش خـورده پیوند زینب است
داغ مرگ شش برادر، با دو فرزند زینب است
عصرعاشورا که بر رگهای مولی بوسه زد بر رضای داورش بنهاد ،گـردن ، زینب است
آن پرستاری که در ویران سرای شام تار کودکان بی پـدر بودش به دامن زینب است
بانوئی کزغم به ماهی قامت سروش خمید پشتش ازبار مصائب ها شده خم زینب است
قطعـه قطعه پیکر پاک بـرادر دیده است خیزران بر لعل پـاکش باز دیدن زینب است
سر بٌریدند نزد او لب تشنه ازتن زینب است
از سر روی سنان ،قرآن شنیدن ، زینب است
ماتمش چرخ فلک را کرده درهم زینب است
تا قیامت بر قد دین، مثل جوشن زینب است
پرچم خـون رنگ آزادی نمانـد بر زمـین چون پیام عاشقان را، شرط ایمن زینب است
صاحب عزّ و شرف ،در نزد ذالمن زینب است
شاعر : حاج سید جلال حسینی