مواد قرار داد
حال من مقدارى از مواد قرار داد را برایتان مى خوانم تا ببینید وضع قرار داد چگونه بوده است . مواد قرار داد را به این شکل نوشته اند :
1- حکومت به معاویه واگذار مى شود (7) بدین شرط که به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره خلفاى شایسته عمل کند .
در اینجا لازم است مطلبى را عرض کنم : امیرالمؤمنین یک منطقى دارد و آن منطق این است که مى گوید من به خاطر اینکه خودم خلیفه باشم یا دیگرى ، با اینکه خلافت حق من است قیام نمى کنم ، آن وظیفه مردم است ، من آنوقت قیام مى کنم که آن کسى که خلافت را بر عهده گرفته است کارها را از مجرا خارج کرده باشد ، در نهج البلاغه است : «و الله لاسلمن ماسلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا على خاصة» (8) . یعنى مادامى که ظلم فقط بر شخص من است که حق مرا از من گرفته اند ، و منهاى این سایر کارها در مجراى خودش است ، من تسلیمم ، من آنوقت قیام مى کنم که کارهاى مسلمین از مجرا خارج شده باشد .
این ماده قرار داد این است و در واقع امام حسن اینچنین قرار داد مى بندد : مادامى که ظلم فقط به من است و مرا از حق خودم محروم کرده اند ولى آن غاصب متعهد است که امور مسلمین را در مجراى صحیح اداره کند من به این شرط حاضرم کنار بروم .
2- پس از معاویه حکومت متعلق به حسن است و اگر براى او حادثه اى پیش آمد متعلق به حسین. این جمله مفهومش این است که این صلح یک مدت موقتى دارد ، نه اینکه امام حسن گفت دیگر ما گذشتیم و رفتیم ، این تو و این خلافت ، تا هر وقت هر کار مى خواهى بکن ، نه ، تا معاویه هست ، این صلح تا زمان معاویه است ، شامل بعد از زمان معاویه نمى شود ، پس معاویه حق ندارد براى بعد از زمان خودش توطئه اى بچیند : و معاویه حق ندارد کسى را به جانشینى خود انتخاب کند.
3- معاویه در شام لعن و ناسزاى به امیرالمؤمنین را رسم کرده بود . این را در متن صلحنامه قید کردند که باید این عمل زشت موقوف باشد : معاویه باید ناسزا به امیرالمؤمنین ولعنت بر او را در نمازها ترک کند و على را جز به نیکى یاد ننماید که این را هم معاویه تعهد و امضاء کرد . اینها روى على تبلیغ مى کردند ، مى گفتند على را ما به این دلیل لعنت مى کنیم که - العیاذ بالله - او از دین اسلام خارج شده بود . آدمى که اینجا امضا مى دهد ، لااقل این مقدار اتمام حجت بر او شده که تو اگر على را یک آدمى مى خوانى که واقعا مستحق لعن است پس چرا متعهد مى شوى که او را جز به نیکى یاد نکنى ، و اگر مستحق لعن نیست و آن طور که متعهد شده اى درست است پس چرا اینطور عمل مى کنى ؟ ! که بعد ، این را هم زیر پا گذاشت و تا نود سال این کار ادامه پیدا کرد .
4- بیت المال کوفه که موجودى آن پنج میلیون درهم است مستثنى است و تسلیم حکومت شامل آن نمى شود و معاویه باید هر سالى دو میلیون درهم براى حسن بفرستد این قید را کرده بودند براى همین که مى خواستند نیاز شیعیان را از دستگاه حکومت معاویه رفع کنند که اینها مجبور نباشند ، و بدانند اگر نیازى داشته باشند مى شود خود امام حسن وامام حسین مرتفع کنند . و بنى هاشم را از بخششها و هدیه ها بر بنى امیه امتیاز دهد و یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهدایى که در کنار امیرالمؤمنین در جنگهاى جمل و صفین کشته شده اند تقسیم کند و اینها همه باید از محل خراج دارابجرد تأدیه شود . دارابجرد در اطراف شیراز است که خراج و مالیات این نقطه را به بنى هاشم اختصاص دادند .
5- مردم در هر گوشه از زمینهاى خدا ، شام یا عراق یا یمن و یا حجاز ، باید در امن و امن باشند و سیاهپوست و سرخپوست از امنیت برخوردار باشند و معاویه باید لغزشهاى آنان را نادیده بگیرد مقصود کینه توزیهایى است که به گذشته مربوط مى شود ، چون اینها اغلب کسانى بودند که در گذشته با معاویه در صفین جنگیده اند و هیچکس را بر خطاهاى گذشته اش مؤاخذه نکند و مردم عراق را به کینه هاى گذشته نگیرد . اصحاب على در هر نقطه اى که هستند در امن و امان باشند و کسى از شیعیان على مورد آزاد واقع نشود و یاران على بر جان و مال و ناموس و فرزندانشان بیمناک نباشند و کسى ایشان را تعقیب نکند و صدمه اى بر آنان وارد نسازد ، و حق هر حقدارى بدو برسد و هر آنچه در دست اصحاب على است از آنان باز گرفته نشود . به قصد جان حسن بن على و برادرش حسین و هیچیک از اهل بیت رسول خدا توطئه اى در نهان و آشکار چیده نشود این مواد ، مخصوصا ماده 5 و ماده 3 - که مسئله لعن امیرالمؤمنین است - اگر چه از همان شرط اول تأمین شده زیرا وقتى که او متعهد میشود که به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره خلفاى را شدین عمل کند ، طبعا اینها در آن مستتر است ، ولى معذلک اینها را که مى دانستند مورد توجه خاص معاویه است و بر خلاف عمل مى کند ، براى اینکه بعدها هیچگونه تأویل و توجیهى در خصوص این کارها به کار نبرد ، به طور خصوصى در مواد قرار داد گنجاندند و در هیچیک از آفاق عالم اسلام ارعاب و تهدیدى نسبت به آنان انجام نگیرد. خواستند نشان بدهند که ما از حالا به روش تو بد بین هستیم .
اینها بود مجموع مواد این قرار داد . معاویه نماینده اى داشت به نام عبدالله بن عامر . او را با نامه اى که زیر آن را امضا کرده بود فرستاد نزد امام حسن و گفت شرایط همه همان است که تو مى گویى ، هر چه تو در آن صلحنامه بگنجانى من آن را قبول دارم . امام حسن هم این شرایط را در صلحنامه گنجانید . بعد هم معاویه با قسمتهاى خیلى زیادى که من خدا و پیغمبر را ضامن قرار مى دهم ، اگر چنین نکنم چنان ، اگر چنین نکنم چنان ، همه این شرایط را گفت و این قرار داد را امضا کردند .
بنابراین به نظر نمى رسد که در صلح امام حسن ، در آن شرایطى که امام حسن مى زیست ایرادى باشد ، ومقایسه کردن میان صلح امام حسن در مسند خلافت با قیام امام حسین به عنوان یک معترض ، با اینهمه اختلافات دیگرى که عرض کردم مقایسه صحیحى نیست ، یعنى به نظر اینجور مى رسد که اگر امام حسن در آنوقت نبود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین امام حسین خلیفه شده بود ، قرار داد صلح امضا مى کرد ، و اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده بود ، مثل امام حسین قیام مى کرد ، چون شرایط مختلف بوده است .
عوامل دخیل در قیام امام حسین (ع) و مقایسه آن با شرایط زمان امام حسن (ع)
امام حسن و امام حسین در سایر شرایط نیز خیلى با یکدیگر فرق داشتند . سه عامل اساسى در قیام امام حسین دخالت داشته است . هر کدام از این سه عامل را که ما در نظر بگیریم مى بینیم در زمان امام حسن به شکل دیگر است . عامل اول که سبب قیام امام حسین شد این بود که حکومت ستمکار وقت از امام حسین بیعت مى خواست : خذ الحسن بالبیعة اخذ شدیدا لیس فیه رخصة . حسین را بگیر براى بیعت ، محکم بگیر ، هیچ گذشت هم نباید داشته باشى ، حتما باید بیعت کند . از امام حسین تقاضاى بیعت مى کردند . از نظر این عامل ، امام حسین جوابش فقط این بود : نه ، بیعت نمى کنم ، و نکرد . جوابش منفى بود . امام حسن چطور ؟ آیا وقتى که قرار شد با معاویه صلح کند ، معاویه از امام حسن تقاضاى بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن ؟ (بیعت یعنى قبول خلافت) نه ، بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضاى بیعت نباشد و ظاهرا احدى از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن یا کسى از کسان امام حسن یعنى امام حسین ، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن آمده باشد با معاویه بیعت کرده باشد . ابدا صحبت بیعت در میان نیست . بنابر این مسئله بیعت که یکى از عواملى بود که امام حسین را وادار کرد مقاومت شدید بکند ، در جریان کار امام حسن نیست .
عامل دوم قیام امام حسین دعوت کوفه بود به عنوان یک شهر آماده . مردم کوفه بعد از اینکه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهاى زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل کردند واقعا بیتاب شده بودند ، که حتى مى بینید بعضى (4) معتقدند که واقعا در کوفه یک زمینه صد در صد آماده اى بود و یک جریان غیر مترقب اوضاع را دگرگون کرد . مردم کوفه هجده هزار نامه مى نویسند براى امام حسین و اعلام آمادگى کامل مى کنند . حال که امام حسین آمد ومردم کوفه یارى نکردند ، البته همه مى گویند پس زمینه کاملا آماده نبوده ، ولى از نظر تاریخى اگر امام حسین به آن نامه ها ترتیب اثر نمى داد مسلم در مقابل تاریخ محکوم بود ، مى گفتند یک زمینه بسیار مساعدى را از دست داد ، و حال آنکه در کوفه امام حسن اوضاع درست بر عکس بود ، یک کوفه خسته و ناراحتى بود ، یک کوفه متفرق و متشتتى بود ، یک کوفه اى بود که در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود ، کوفه اى بود که ما مى بینیم امیرالمؤمنین در روزهاى آخر خلافتش مکرر از مردم کوفه و از عدم آمادگیشان شکایت مى کند و همواره میگوید خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حکومتى مسلط کن که شایسته آن هستند تا بعد اینها قدر حکومت مرا بدانند . اینکه عرض مى کنم «کوفه آماده» یعنى بر امام حسین اتمام حجتى شده بود ، نمى خواهم مثل بعضى ها بگویم کوفه یک آمادگى واقعى داشت و امام حسین هم واقعا روى کوفه حساب مى کرد . نه ، اتمام حجت عجیبى بر امام حسین شد که فرضا هم زمینه آماده نباشد او نمى تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد . از نظر امام حسن چطور ؟ از نظر امام حسن اتمام حجت ، بر خلاف شده بود ، یعنى مردم کوفه نشان داده بودند که ما آمادگى نداریم . آنچنان وضع داخلى کوفه بد بود که امام حسن خودش از بسیارى از مردم کوفه محترز بود و وقتى که بیرون مىآمد - حتى وقتى که به نماز مىآمد - در زیر لباسهاى خود زره مى پوشید براى اینکه خوارج و دست پرورده هاى معاویه زیاد بودند و خطر کشته شدن ایشان وجود داشت ، و یک دفعه حضرت در حال نماز بود که به طرفش تیراندازى شد ، ولى چون در زیر لباسهایش زره پوشیده بود ، تیر کارگر نشد ، والا امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند .
عوامل دخیل در قیام امام حسین (ع) و مقایسه آن با شرایط زمان امام حسن (ع)
امام حسن و امام حسین در سایر شرایط نیز خیلى با یکدیگر فرق داشتند . سه عامل اساسى در قیام امام حسین دخالت داشته است . هر کدام از این سه عامل را که ما در نظر بگیریم مى بینیم در زمان امام حسن به شکل دیگر است . عامل اول که سبب قیام امام حسین شد این بود که حکومت ستمکار وقت از امام حسین بیعت مى خواست : خذ الحسن بالبیعة اخذ شدیدا لیس فیه رخصة . حسین را بگیر براى بیعت ، محکم بگیر ، هیچ گذشت هم نباید داشته باشى ، حتما باید بیعت کند . از امام حسین تقاضاى بیعت مى کردند . از نظر این عامل ، امام حسین جوابش فقط این بود : نه ، بیعت نمى کنم ، و نکرد . جوابش منفى بود . امام حسن چطور ؟ آیا وقتى که قرار شد با معاویه صلح کند ، معاویه از امام حسن تقاضاى بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن ؟ (بیعت یعنى قبول خلافت) نه ، بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضاى بیعت نباشد و ظاهرا احدى از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن یا کسى از کسان امام حسن یعنى امام حسین ، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن آمده باشد با معاویه بیعت کرده باشد . ابدا صحبت بیعت در میان نیست . بنابر این مسئله بیعت که یکى از عواملى بود که امام حسین را وادار کرد مقاومت شدید بکند ، در جریان کار امام حسن نیست .
عامل دوم قیام امام حسین دعوت کوفه بود به عنوان یک شهر آماده . مردم کوفه بعد از اینکه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهاى زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل کردند واقعا بیتاب شده بودند ، که حتى مى بینید بعضى (4) معتقدند که واقعا در کوفه یک زمینه صد در صد آماده اى بود و یک جریان غیر مترقب اوضاع را دگرگون کرد . مردم کوفه هجده هزار نامه مى نویسند براى امام حسین و اعلام آمادگى کامل مى کنند . حال که امام حسین آمد ومردم کوفه یارى نکردند ، البته همه مى گویند پس زمینه کاملا آماده نبوده ، ولى از نظر تاریخى اگر امام حسین به آن نامه ها ترتیب اثر نمى داد مسلم در مقابل تاریخ محکوم بود ، مى گفتند یک زمینه بسیار مساعدى را از دست داد ، و حال آنکه در کوفه امام حسن اوضاع درست بر عکس بود ، یک کوفه خسته و ناراحتى بود ، یک کوفه متفرق و متشتتى بود ، یک کوفه اى بود که در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود ، کوفه اى بود که ما مى بینیم امیرالمؤمنین در روزهاى آخر خلافتش مکرر از مردم کوفه و از عدم آمادگیشان شکایت مى کند و همواره میگوید خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حکومتى مسلط کن که شایسته آن هستند تا بعد اینها قدر حکومت مرا بدانند . اینکه عرض مى کنم «کوفه آماده» یعنى بر امام حسین اتمام حجتى شده بود ، نمى خواهم مثل بعضى ها بگویم کوفه یک آمادگى واقعى داشت و امام حسین هم واقعا روى کوفه حساب مى کرد . نه ، اتمام حجت عجیبى بر امام حسین شد که فرضا هم زمینه آماده نباشد او نمى تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد . از نظر امام حسن چطور ؟ از نظر امام حسن اتمام حجت ، بر خلاف شده بود ، یعنى مردم کوفه نشان داده بودند که ما آمادگى نداریم . آنچنان وضع داخلى کوفه بد بود که امام حسن خودش از بسیارى از مردم کوفه محترز بود و وقتى که بیرون مىآمد - حتى وقتى که به نماز مىآمد - در زیر لباسهاى خود زره مى پوشید براى اینکه خوارج و دست پرورده هاى معاویه زیاد بودند و خطر کشته شدن ایشان وجود داشت ، و یک دفعه حضرت در حال نماز بود که به طرفش تیراندازى شد ، ولى چون در زیر لباسهایش زره پوشیده بود ، تیر کارگر نشد ، والا امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند .
عوامل دخیل در قیام امام حسین (ع) و مقایسه آن با شرایط زمان امام حسن (ع)
امام حسن و امام حسین در سایر شرایط نیز خیلى با یکدیگر فرق داشتند . سه عامل اساسى در قیام امام حسین دخالت داشته است . هر کدام از این سه عامل را که ما در نظر بگیریم مى بینیم در زمان امام حسن به شکل دیگر است . عامل اول که سبب قیام امام حسین شد این بود که حکومت ستمکار وقت از امام حسین بیعت مى خواست : خذ الحسن بالبیعة اخذ شدیدا لیس فیه رخصة . حسین را بگیر براى بیعت ، محکم بگیر ، هیچ گذشت هم نباید داشته باشى ، حتما باید بیعت کند . از امام حسین تقاضاى بیعت مى کردند . از نظر این عامل ، امام حسین جوابش فقط این بود : نه ، بیعت نمى کنم ، و نکرد . جوابش منفى بود . امام حسن چطور ؟ آیا وقتى که قرار شد با معاویه صلح کند ، معاویه از امام حسن تقاضاى بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن ؟ (بیعت یعنى قبول خلافت) نه ، بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضاى بیعت نباشد و ظاهرا احدى از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن یا کسى از کسان امام حسن یعنى امام حسین ، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن آمده باشد با معاویه بیعت کرده باشد . ابدا صحبت بیعت در میان نیست . بنابر این مسئله بیعت که یکى از عواملى بود که امام حسین را وادار کرد مقاومت شدید بکند ، در جریان کار امام حسن نیست .
عامل دوم قیام امام حسین دعوت کوفه بود به عنوان یک شهر آماده . مردم کوفه بعد از اینکه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهاى زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل کردند واقعا بیتاب شده بودند ، که حتى مى بینید بعضى (4) معتقدند که واقعا در کوفه یک زمینه صد در صد آماده اى بود و یک جریان غیر مترقب اوضاع را دگرگون کرد . مردم کوفه هجده هزار نامه مى نویسند براى امام حسین و اعلام آمادگى کامل مى کنند . حال که امام حسین آمد ومردم کوفه یارى نکردند ، البته همه مى گویند پس زمینه کاملا آماده نبوده ، ولى از نظر تاریخى اگر امام حسین به آن نامه ها ترتیب اثر نمى داد مسلم در مقابل تاریخ محکوم بود ، مى گفتند یک زمینه بسیار مساعدى را از دست داد ، و حال آنکه در کوفه امام حسن اوضاع درست بر عکس بود ، یک کوفه خسته و ناراحتى بود ، یک کوفه متفرق و متشتتى بود ، یک کوفه اى بود که در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود ، کوفه اى بود که ما مى بینیم امیرالمؤمنین در روزهاى آخر خلافتش مکرر از مردم کوفه و از عدم آمادگیشان شکایت مى کند و همواره میگوید خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حکومتى مسلط کن که شایسته آن هستند تا بعد اینها قدر حکومت مرا بدانند . اینکه عرض مى کنم «کوفه آماده» یعنى بر امام حسین اتمام حجتى شده بود ، نمى خواهم مثل بعضى ها بگویم کوفه یک آمادگى واقعى داشت و امام حسین هم واقعا روى کوفه حساب مى کرد . نه ، اتمام حجت عجیبى بر امام حسین شد که فرضا هم زمینه آماده نباشد او نمى تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد . از نظر امام حسن چطور ؟ از نظر امام حسن اتمام حجت ، بر خلاف شده بود ، یعنى مردم کوفه نشان داده بودند که ما آمادگى نداریم . آنچنان وضع داخلى کوفه بد بود که امام حسن خودش از بسیارى از مردم کوفه محترز بود و وقتى که بیرون مىآمد - حتى وقتى که به نماز مىآمد - در زیر لباسهاى خود زره مى پوشید براى اینکه خوارج و دست پرورده هاى معاویه زیاد بودند و خطر کشته شدن ایشان وجود داشت ، و یک دفعه حضرت در حال نماز بود که به طرفش تیراندازى شد ، ولى چون در زیر لباسهایش زره پوشیده بود ، تیر کارگر نشد ، والا امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند .
عوامل دخیل در قیام امام حسین (ع) و مقایسه آن با شرایط زمان امام حسن (ع)
امام حسن و امام حسین در سایر شرایط نیز خیلى با یکدیگر فرق داشتند . سه عامل اساسى در قیام امام حسین دخالت داشته است . هر کدام از این سه عامل را که ما در نظر بگیریم مى بینیم در زمان امام حسن به شکل دیگر است . عامل اول که سبب قیام امام حسین شد این بود که حکومت ستمکار وقت از امام حسین بیعت مى خواست : خذ الحسن بالبیعة اخذ شدیدا لیس فیه رخصة . حسین را بگیر براى بیعت ، محکم بگیر ، هیچ گذشت هم نباید داشته باشى ، حتما باید بیعت کند . از امام حسین تقاضاى بیعت مى کردند . از نظر این عامل ، امام حسین جوابش فقط این بود : نه ، بیعت نمى کنم ، و نکرد . جوابش منفى بود . امام حسن چطور ؟ آیا وقتى که قرار شد با معاویه صلح کند ، معاویه از امام حسن تقاضاى بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن ؟ (بیعت یعنى قبول خلافت) نه ، بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضاى بیعت نباشد و ظاهرا احدى از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن یا کسى از کسان امام حسن یعنى امام حسین ، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن آمده باشد با معاویه بیعت کرده باشد . ابدا صحبت بیعت در میان نیست . بنابر این مسئله بیعت که یکى از عواملى بود که امام حسین را وادار کرد مقاومت شدید بکند ، در جریان کار امام حسن نیست .
عامل دوم قیام امام حسین دعوت کوفه بود به عنوان یک شهر آماده . مردم کوفه بعد از اینکه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهاى زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل کردند واقعا بیتاب شده بودند ، که حتى مى بینید بعضى (4) معتقدند که واقعا در کوفه یک زمینه صد در صد آماده اى بود و یک جریان غیر مترقب اوضاع را دگرگون کرد . مردم کوفه هجده هزار نامه مى نویسند براى امام حسین و اعلام آمادگى کامل مى کنند . حال که امام حسین آمد ومردم کوفه یارى نکردند ، البته همه مى گویند پس زمینه کاملا آماده نبوده ، ولى از نظر تاریخى اگر امام حسین به آن نامه ها ترتیب اثر نمى داد مسلم در مقابل تاریخ محکوم بود ، مى گفتند یک زمینه بسیار مساعدى را از دست داد ، و حال آنکه در کوفه امام حسن اوضاع درست بر عکس بود ، یک کوفه خسته و ناراحتى بود ، یک کوفه متفرق و متشتتى بود ، یک کوفه اى بود که در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود ، کوفه اى بود که ما مى بینیم امیرالمؤمنین در روزهاى آخر خلافتش مکرر از مردم کوفه و از عدم آمادگیشان شکایت مى کند و همواره میگوید خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حکومتى مسلط کن که شایسته آن هستند تا بعد اینها قدر حکومت مرا بدانند . اینکه عرض مى کنم «کوفه آماده» یعنى بر امام حسین اتمام حجتى شده بود ، نمى خواهم مثل بعضى ها بگویم کوفه یک آمادگى واقعى داشت و امام حسین هم واقعا روى کوفه حساب مى کرد . نه ، اتمام حجت عجیبى بر امام حسین شد که فرضا هم زمینه آماده نباشد او نمى تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد . از نظر امام حسن چطور ؟ از نظر امام حسن اتمام حجت ، بر خلاف شده بود ، یعنى مردم کوفه نشان داده بودند که ما آمادگى نداریم . آنچنان وضع داخلى کوفه بد بود که امام حسن خودش از بسیارى از مردم کوفه محترز بود و وقتى که بیرون مىآمد - حتى وقتى که به نماز مىآمد - در زیر لباسهاى خود زره مى پوشید براى اینکه خوارج و دست پرورده هاى معاویه زیاد بودند و خطر کشته شدن ایشان وجود داشت ، و یک دفعه حضرت در حال نماز بود که به طرفش تیراندازى شد ، ولى چون در زیر لباسهایش زره پوشیده بود ، تیر کارگر نشد ، والا امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند .
صلح امام حسن علیه السلام در کلام شهید مطهری
شناخت زمینه ها و علل صلح امام حسن(ع)
به طور کلى - و هم تاریخ اسلام نشان مى دهد - که براى امام و پیشواى مسلمین ، در یک شرایط خاصى جایز است - و احیانا لازم و واجب است - که قرار داد صلح امضاء کند ، همچنان که پیغمبر اکرم رسما این کار را در موارد مختلف انجام داد ، هم با اهل کتاب در یک مواقع معینى قرار داد صلح امضا کرد و هم حتى با مشرکین قرار داد صلح امضا کرد ، و در مواقعى هم البته مى جنگید . و بعد ، از فقه اسلامى کلیاتى ذکر کردم و به اصطلاح استحسان عقلى عرض کردیم که این مطلب معقول نیست که بگوییم یک دین یا یک سیستم ( هر چه مى خواهید اسمش را بگذارید ) اگر قانون جنگ را مجاز مى داند معنایش این است که آن را در تمام شرایط لازم مى داند و در هیچ شرایطى صلح و به اصطلاح همزیستى ، یعنى متارکه جنگ را جایز نمى داند ، کما اینکه نقطه مقابلش هم غلط است که یک کسى بگوید اساسا ما دشمن جنگ هستیم به طور کلى و طرفدار صلح هستیم به طور کلى . اى بسا جنگها که مقدمه صلحِ کاملتر است واى بسا صلحها که زمینه را براى یک جنگ پیروزمندانه ، بهتر فراهم مى کند .
اینها یک کلیاتى بود که در جلسه پیش عرض کردیم . بعد قرار شد که درباره این موضوع صحبت کنیم که وضع زمان امام حسن چه وضعى بود و آن شرایط چه شرایطى بود که امام حسن در آن شرایط صلح کرد و در واقع مجبور شد که صلح کند ، و نیز این شرایط با شرایط زمان امام حسین چه تفاوتى داشت که امام حسین حاضر نشد صلح کند . تفاوت های خیلى فراوان و زیادى دارد . حال من جنبه هاى مختلفش را برایتان عرض مى کنم ، بعد آقایان خودشان قضاوت بکنند .
تفاوتهاى شرایط زمان امام حسن ( ع ) و شرایط زمان امام حسین ( ع )
اولین تفاوت این است که امام حسن در مسند خلافت بود و معاویه هم به عنوان یک حاکم ، گواینکه تا آنوقت خودش،خودش را به عنوان خلیفه و امیرالمؤمنین نمى خواند ، و به عنوان یک نفر طاغى و معترض در زمان امیرالمؤمنین قیام کرد ، به عنوان اینکه من خلافت على را قبول ندارم ، به این دلیل که على کشندگان عثمان را که خلیفه بر حق مسلمین بوده پناه داده است و حتى خودش هم در قتل خلیفه مسلمین شرکت داشته است ، پس على خلیفه بر حق مسلمین نیست .
معاویه خودش به عنوان یک نفر معترض - و به عنوان یک دسته معترض - تحت عنوان مبارزه با حکومتى که بر حق نیست و دستش به خون حکومت پیشین آغشته است، قیام کرد . تاآنوقت ادعاى خلافت هم نمى کرد و مردم نیز او را تحت عنوان امیرالمؤمنین نمى خواندند ، همین طور مى گفت که ما یک مردمى هستیم که حاضر نیستیم از آن خلافت پیروى بکنیم .
امام حسن بعد از امیرالمؤمنین در مسند خلافت قرار مى گیرد . معاویه هم روز به روز نیرومندتر مى شود . به علل خاص تاریخى وضع حکومت امیرالمؤمنین در زمان خودش که امام حسن هم وارث آن وضع حکومت بود، از نظر داخلى تدریجا ضعیفتر مى شود به طورى که نوشته اند بعد از شهادت امیرالمؤمنین ، به فاصله هجده روز - که این هجده روز هم عبارت است از مدتى که خبر به سرعت رسیده به شام و بعد معاویه بسیج عمومى و اعلام آمادگى کرده است - معاویه حرکت مى کند براى فتح عراق. در اینجا وضع امام حسن یک وضع خاصى است ، یعنى خلیفه مسلمین است که یک نیروى طاغى و یاغى علیه او قیام کرده است . کشته شدن امام حسن در این وضع یعنى کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکز خلافت . مقاومت امام حسن تا سر حد کشته شدن نظیر مقاومت عثمان بود در زمان خودش نه نظیر مقاومت امام حسین . امام حسین وضعش وضع یک معترض بود در مقابل حکومت موجود (1) . اگر کشته مى شد - که کشته هم شد - کشته شدنش افتخار آمیز بود همینطور که افتخار آمیز هم شد . اعتراض کرد به وضع موجود و به حکومت موجود و به شیوع فساد و به اینکه اینها صلاحیت ندارند و در طول بیست سال ثابت کردند که چه مردمى هستند ، و روى حرف خودش هم آنقدر پافشارى کرد تا کشته شد . این بود که قیامتش یک قیام افتخار آمیز و مردانه تلقى مى شد و تلقى هم شد .
امام حسن وضعش از این نظر درست معکوس وضع امام حسین است ، یعنى کسى است که در مسند خلافت جاى گرفته است ، دیگرى معترض به او است ، و اگر کشته مى شد خلیفه مسلمین در مسند خلافت کشته شده بود ، و این خودش یک مساله اى است که حتى امام حسین هم از مثل اینجور قضیه احتراز داشت که کسى در جاى پیغمبر و در مسند خلافت پیغمبر کشته شود . ما مى بینیم که امام حسین حاضر نیست که در مکه کشته شود . چرا ؟ فرمود : این احترام مکه است که از میان مى رود . به هر حال مرا مى کشند . چرا مرا در حرم خدا و در خانه خدا بکشند که هتک حرمت خانه خدا هم شده باشد ؟ ! ما مى بینیم امیرالمؤمنین در وقتى که شورشیان در زمان عثمان شورش مى کنند (2) ، فوق العاده کوشش دارد که خواسته هاى آنها انجام شود نه اینکه عثمان کشته شود . (این در نهج البلاغه هست) از عثمان دفاع مى کرد؛ که خودش فرمود: من اینقدر از عثمان دفاع کردم که مى ترسم گنهکار باشم : «خشیتُ ان اکونَ آثِما» (3) . ولى چرا از عثمان دفاع مى کرد؟ آیا طرفدار شخص عثمان بود؟ نه، آن دفاع شدیدى که مى کرد، مى گفت من مى ترسم که تو خلیفه مقتول باشى . این براى عالم اسلام ننگ است که خلیفه مسلمین را در مسند خلافت بکشند ، بى احترامى است به مسند خلافت . این بود که مى گفت اینها خواسته هاى مشروعى دارند ، خواسته هاى اینها را انجام بده ، بگذار اینها برگردند بروند. از طرف دیگر امیرالمؤمنین نمى خواست به شورشیان بگوید کار نداشته باشید، حرفهاى حق خودتان را نگوئید، حالا که این سرسختى نشان مى دهد، پس شما بروید در خانه هایتان بنشینید که قهراً دست خلیفه بازتر باشد و بر مظالمش افزوده شود . این حرف را هم البته نمى زد و نباید هم مى گفت ، اما این را هم نمى خواست که عثمان در مسند خلافت کشته شود ، و آخرش هم علیرغم تمایل امیرالمؤمنین این امر واقع شد .
پس اگر امام حسن مقاومت مى کرد، نتیجه نهائیش آنطور که ظواهر تاریخ نشان مى دهد کشته شدن بود، اما کشته شدن امام و خلیفه در مسند خلافت. ولى کشته شدن امام حسین کشته شدن یک نفر معترض بود . این یک تفاوت شرایط زمان امام حسن (ع) بود با شرایط زمان امام حسین (ع).
تفاوت دومى که در کار بود، این بود که درست است که نیروهاى عراق یعنى نیروهاى کوفه ضعیف شده بود، اما این نه بدان معنى است که به کلى از میان رفته بود ، و اگر معاویه همینطور مىآمدیکجا فتح مى کرد ، بلا تشبیه آنطور که پیغمبر اکرم مکه را فتح کرد ، به آن سادگى و آسانى ، با اینکه بسیارى از اصحاب امام حسن به حضرت خیانت کردند و منافقین ز یادى در کوفه پیدا شده بودند و کوفه یک وضع ناهنجارى پیدا کرده بود که معلول علل و حوادث تاریخى زیادى بود .
یکى از بلاهاى بزرگى که در کوفه پیدا شد، مسئله پیدایش خوارج بود که خود خوارج را امیرالمؤمنین معلول آن فتوحات بى بند و بار مى داند ، آن فتوحات پشت سر یکدیگر بدون اینکه افراد یک تعلیم و تربیت کافى بشوند ، که در نهج البلاغه هست : مردمى که تعلیم و تربیت ندیده اند ، اسلام را نشناخته اند و به عمق تعلیمات اسلام آشنا نیستند ، آمده اند در جمع مسلمین ، تازه از دیگران هم بیشتر ادعاى مسلمانى مى کنند .
به هر حال ، در کوفه یک چند دستگى پیدا شده بود . این جهت را هم همه اعتراف داریم که دست کسى که پایبند به اصول اخلاق و انسانیت و دین و ایمان نیست بازتر است از دست کسى که پایبند اینجور چیزهاست . معاویه در کوفه یک پایگاه بزرگى درست کرده بود که با پول ساخته بود ، جاسوسهایى که مرتب مى فرستاد به کوفه ، از طرفى پولهاى فراوانى پخش مى کردند و وجدانهاى افراد را مى خریدند و از طرف دیگر شایعه پراکنى هاى زیاد مى کردند و روحیه ها را خراب مى نمودند . اینها همه به جاى خود ، در عین حال اگر امام حسن ایستادگى مى کرد یک لشکر انبوه در مقابل معاویه به وجود مىآورد ، لشکرى که شاید حداقل سى چهل هزار نفر باشد ، و شاید - آنطور که در تواریخ نوشته اند - تا صد هزار هم امام حسن مى توانست لشکر فراهم کند که تا حدى برابرى کند با لشکر جرار صد و پنجاه هزار نفرى معاویه . نتیجه چه بود ؟ در صفین امیرالمؤمنین که در آنوقت نیروى عراق بهتر و بیشتر هم بود ، هجده ماه با معاویه جنگید ، بعد از هجده ماه که نزدیک بود معاویه شکست کامل بخورد آن نیرنگ قرآن سرنیزه بلند کردن را اجرا کردند . اگر امام حسن مى جنگید ، یک جنگ چند ساله اى میان دو گروه عظیم مسلمین شام و عراق رخ مى داد و چندین ده هزار نفر مردم از دو طرف تلف مى شدند، بدون آن که یک نتیجه نهایى در کار باشد . احتمال اینکه بر معاویه پیروز مى شدند آنطور که شرایط تاریخ نشان مى دهد نیست ، و احتمال بیشتر این است که در نهایت امر شکست از آن امام حسن باشد . این چه افتخارى بود براى امام حسن که بیاید دو سه سال جنگى بکند که در این جنگ از دو طرف چندین ده هزار و شاید متجاوز از صد هزار نفر آدم کشته بشوند و نتیجه نهائیش یا خستگى دو طرف باشد که بروند سر جاى خودشان ، و یا مغلوبیت امام حسن و کشته شدنش در مسند خلافت . اما امام حسین یک جمعیتى دارد که همه آن هفتاد و دو نفر است ، تازه آنها را هم مرخص مى کند ، مى گوید مى خواهید بروید، بروید من خودم تنها هستم . آنها ایستادگى مى کنند تا کشته مى شوند ، یک کشته شدن صد در صد افتخار آمیز .
پس این دو تفاوت عجالتا در کار هست ، یکى اینکه امام حسن در مسند خلافت بود و اگر کشته مى شد ، خلیفه در مسند خلافت کشته شده بود ، و دیگر اینکه نیروى امام حسن یک نیرویى بود که کم و بیش با نیروى معاویه برابرى مى کرد و نتیجه شروع این جنگ این بود که این جنگ مدتها ادامه پیدا کند و افراد زیادى از مسلمین کشته شوند بدون اینکه یک نتیجه نهایى صحیحى به دنبال داشته باشد.
امشب که فرشتگان سخن می گویند
گویا سخن از زبان من می گویند
ذکر لبشان شنیدنی تر شده است
در ارض و سما حسن حسن می گویند
*
خاک قدمش شمیم جنت دارد
در هر نفسش عطر اجابت دارد
اعجاز محمدی ست در چشمانش
از بس که به جد خود شباهت دارد
*
ای زمزمه صبح و نسیم ادرکنی
آئینه رحمان و رحیم ادرکنی
ای در کرم و سخاوت و آقایی
بی خاتمه ، ایها الکریم ادرکنی
*
مانند علی لحن فصیحی داری
در چهره خود نور ملیحی داری
آقا حرم الله شده دلهامان
در هر دل بی تاب ضریحی داری
شعر علیرضا لک برای میلاد امام حسن مجتبی(ع)
جان میتپد از خوبی یاری که گرفتیم
آقای کریم است نگاری که گرفتیم
پاکیزه شد آیینه محراب سحر ها
رفته غم آن گرد و غباری که گرفتیم
از ثانیه تا ثانیه اش عطر بهشت است
با این همه احساس بهاری که گرفتیم
دیدند قلمکاریتان را به دل ما
زیباست خط و نقش و نگاری که گرفتیم
نذر نفس گرم شما بود... دو نان از
نانوای خیابان کناری که گرفتیم
با لقمه ای از سفره تان تا به همیشه
سیریم از این داری و نداری که گرفتیم
گفتند اذان وقت غزلخوانی من شد
افطار طربناک لبم نام حسن شد
آقا جان میلاد شما هم اشک دارد
زیرا که بوی غربت میدهد
بوی بقیع میدهد