خلاصه کرامت | |
تا هفت سال انتظار بچه را مىکشیدیم و در عین حال با مراجعه به دکترهاى مختلف و استفاده داروهاى گوناگون بالاخره از درمان ناامید شدیم. به همسرم گفتم: حالا که جواب رد مىدهند بیا به مسجد مقدّس جمکران برویم و از حضرت صاحب الزمان علیهالسلام بخواهیم. با عنایتى که شب تولد حضرت زهرا علیهاالسلام به من شد و با استمرار آمدن به مسجد مقدّس جمکران، بحمداللَّه امام زمان علیهالسلام عنایت فرمودند و خداوند فرزندى به ما عطا کرد. شرح داستان و اسناد و مدارک این کرامت در ادامه مطلب |
موضوع کرامت : رفع مشکل نازائى و بچه دار شدن | |
منبع کرامت : دفتر ثبت کرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمکران، شماره 313 | |
مکان کرامت : مسجد مقدّس جمکران | |
تاریخ ثبت کرامت: 1377/9/14 | |
اسناد و مدارک:
رادیوسکوپى، رادیوگرافى، آزمایش اسپرم، رادیولوژى، اولتراسونوگرافى. |
|
زیر نظر پزشکان مجرب آقایان و خانم ها : وندى، شیوعى، مهاجرى، جاویدى، احمدى | |
اظهار نظر پزشکی | |
دکتر غلامرضا باهر و دکتر محسن توانانیا، از اعضاء هیئت پزشکى دار الشفاء حضرت مهدى علیه السلام در رابطه با عنایت مذکور مىگویند: «بررسىهاى پزشکى آقاى ص و خانم ع که تا هفت سال بعد از ازدواج، صاحب فرزندى نشده بودند، به نظر مىرسد که مشکل عینا مربوط به آقاى ص بوده است که معمولا در مواردى که مسأله به این نحو باشد جواب درمان مشکلتر مىباشد، به همین دلیل ظاهرا درمان قطع بوده و بعد از مدتى به طور خود به خود با عنایت حضرت حقّ باردارى اتفاق افتاده است».
|
|
خلاصه کرامت | |
تا هفت سال انتظار بچه را مىکشیدیم و در عین حال با مراجعه به دکترهاى مختلف و استفاده داروهاى گوناگون بالاخره از درمان ناامید شدیم. به همسرم گفتم: حالا که جواب رد مىدهند بیا به مسجد مقدّس جمکران برویم و از حضرت صاحب الزمان علیهالسلام بخواهیم. با عنایتى که شب تولد حضرت زهرا علیهاالسلام به من شد و با استمرار آمدن به مسجد مقدّس جمکران، بحمداللَّه امام زمان علیهالسلام عنایت فرمودند و خداوند فرزندى به ما عطا کرد. | |
شرح واقعه | |
مشخصات: خانم ز - ع ، اهل ساوه، خانه دار
در سال 1367 که ازدواج کردم، مانند تمام زوجهاى جوان منتظر هدیهاى از طرف خداوند بودیم تا گرماى زندگیمان را دو چندان کند، ولى بعد از هفت سال انتظار و مراجعه به دکترهاى مختلف و استفاده از داروهاى گوناگون، سال گذشته با ناامیدى کامل، از مراجعه مجدد به پزشکان مأیوس شدیم. بعد از عاشوراى حسینى بنده به همسرم گفتم: «حالا که دکترها به ما جواب رد دادهاند، بیا به مسجد مقدس جمکران برویم و به امام زمان علیهالسلام متوسل شویم». از همان موقع شروع کردیم هر هفته، شبهاى چهارشنبه به مسجد آمدیم، سه هفته بود که به جمکران آمده بودیم و هر بار با توسل به آقا حجة ابن الحسن علیهالسلام از حضرت حاجتمان را طلب مىکردیم. یک هفته قبل از تولد حضرت زهرا علیهاسلام خواب دیدم: شوهرم آمد و مرا صدا کرد و گفت: آقا سیدى شما را کار دارند. وقتى بیرون آمدم، سیدى را دیدم، ایشان به من فرمودند: این قدر گریه و زارى نکن، صبر کن حاجتت را مىدهیم. گفتم: من جواب این و آن را چه بدهم؟ تا سه مرتبه فرمودند: حاجتت را مىدهیم. شب ولادت حضرت زهرا علیهاسلام منزل خواهر شوهرم جشن بود، من در آنجا هم خیلى ناراحت بودم، گریه مىکردم. شب بعدش هم به جمکران آمدیم و باز خیلى گریه کردم، وقت سحر خواب دیدم: «آقا امام زمان علیهالسلام آمدند و یک پارچه سبزى در دامن من گذاشتند. عرض کردم: این چیست؟ فرمودند: بازش کن! من پارچه را باز کردم، دیدم داخل پارچه، بچهاى زیباست، من او را به صورتم چسبانده بودم و مىبوسیدم». از خواب بیدار شدم، فهمیدم که حضرت حاجتم را عنایت فرمودهاند. وقتى هم که مىخواستم زایمان کنم، باز آقا را در خواب زیارت کردم. بعد از آن با اینکه باردار بودم و همه مىگفتند: به مسجد نرو! ولى بنده مرتب به جمکران مىآمدم و هفته چهلم مصادف با شب عید نوروز بود که به این مکان مقدّس مشرّف مىشدم. |